معنی کوت کشی - جستجوی لغت در جدول جو

کوت کشی(کَ / کِ)

لغت نامه دهخدا

(کِ کُ)

کشتن کرم، دست بازی. ملاعبه. ملاعبه با کمی بی شرمی و بی حفاظی. (یادداشت مؤلف).
- کرم کشی کردن، ملاعبه کردن شهوانی در میان جمع. ملاعبه با یکدیگر چنانکه نامزد با نامزد خویش. ملاعبه و مداعبه کردن مردی و زنی در محضر دیگران بر خلاف ادب. در حضور کسان و بی شرمانه معاشقه و ملامسه کردن زن و مرد. لاسیدن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف). رجوع به کرم کشتن و ملاعبه شود

لغت نامه دهخدا

کودکشی

(کو کَ / کِ)

کناسی. (فرهنگ فارسی معین). عمل کودکش. رجوع به کودکش شود

لغت نامه دهخدا

کوه کدی

(کَ)

کوهی است به اسفل مکه. خرج النبی صلی اﷲ علیه و سلم منه، کوهی است نزدیک عرفه. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

کوه کشبی

کوهی است در بادیه. (از معجم البلدان). شاید همان کشب باشد

لغت نامه دهخدا

کین کشی

(کَ / کِ)

انتقام جویی. (فرهنگ فارسی معین). انتقام. قصاص. استقاده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مدارا کن از کین کشی بازگرد
که مردم نیازارد آزادمرد.
نظامی.
رجوع به کین کش شود

لغت نامه دهخدا

کوت کشیدن

(گُ تَ)

کناسی. حمل و نقل کوت یا کود به مزارع و باغها. و رجوع به کوت و کود و کوت کش و کوت کشی شود

لغت نامه دهخدا

کول کیش

کوله خاس، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوله خس، رجوع به کوله خس و کوله خاس شود

لغت نامه دهخدا

کون کنی

(کو کُ)

از راه دبر جماع کردن. امردبازی. غلامبارگی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مدخل قبل شود

لغت نامه دهخدا

کوت شیخ

(عَ دُلْ لا ه)

دهی از دهستان رویسی است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 1500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

دست کشی

(دَ کَ / کِ)

عمل دست کشیدن. دست مالیدن. ملامسه کردن. (برهان) (آنندراج). مالش با دست. (ناظم الاطباء) ، کدیه و گدائی. (برهان) (آنندراج).
- دست کشی کردن، دریوزه و گدائی کردن. (آنندراج). و رجوع به دست کش و دست کشیدن شود

لغت نامه دهخدا

کون کشی

(کو کَ / کِ)

قرمساقی کون. مقابل آن کس کشی بود. (آنندراج). و رجوع به مدخل قبل شود

لغت نامه دهخدا

کوت کش

(تَ مَ / مِ)

کناس. (فرهنگ فارسی معین ذیل کودکش). آنکه کار او کشیدن کوت باشد. آنکه به مزارع و باغها کوت یا کود حمل کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت و کود و کوت کشیدن شود.
- امثال:
کش کش است چه زرکش چه کوت کش. نظیر: قباسفید قباسفید است. دوغ و دوشاب یکی است. (امثال وحکم ج 3 ص 1219)

لغت نامه دهخدا

پوت کشی

(کَ / کِ)

اصطلاحی است مقنّیان را

لغت نامه دهخدا